آموزش ادبیات کاراگاهی- قسمت چهارم به قلم نوید فرخی

ساخت وبلاگ
آموزش ادبیات کاراگاهی- قسمت چهارم به قلم نوید فرخی

آموزشادبیات کاراگاهی -قسمت چهارم ، بخش اول : معما . به قلم مهندس نوید فرخی/نویسنده و مترجم/پژوهشگر ژانر کاراگاهی و علمی تخیلی

در اولین یادداشتم راجع به ادبیات کاراگاهی نوشته بودم که گرچه تمام داستان های موفق کاراگاهی، به یک کاراگاه خوب احتیاج دارند اما نقطه حیاتی موفقیت داستان کاراگاهی “وجود کاراگاه” نیست. بسیاری از دوستان نویسنده ام که به نوشتن داستان کاراگاهی روی آورده اند از من می پرسند چطور باید کاراگاهی خلق کرد که به داستان موفق کاراگاهی منجر شود و چطور باید مراقب باشند تا دچار کلیشه نشوند، و من به آنها می گویم با وجود اینکه در خلق این کاراکتر باید نهایت وسواس را به خرج داد اما چیزی که در درجه اول اهمیت دارد کاراگاه نیست، بلکه “معما” است.

داستان کاراگاهی زیرشاخه ای از ژانر معمایی به حساب می آید. معمایِ خوب است که عملکرد و گره گشایی توسط کاراگاه را هیجان انگیز می کند. معما باید عجیب و توجه برانگیز باشد. حتی داستان های هاردبویلد که بر تعقیب و گریز، و برقراری عدالت در فضایی رئال تر تمرکز دارند نیز در بسیاری مواقع با پرونده های معماگونه ای آغاز می شوند. با اینحال همچنان بهترین شکل معما در شایع ترین زیرشاخه ی داستان کاراگاهی یعنی whodunit ( شکل فشرده ی “who done it؟” یا “چه کسی این کار را انجام داده” است) تبلور پیدا می کند. در whodunit در جستجوی کسی هستیم که مرتکب جنایت شده است. ادبیات معمایی به خودی خود می تواند عناصر تخیلی را هم داشته باشد اما در زیرشاخه ادبیات کاراگاهی نباید وارد قلمرو خیال شد.

طبیعتا برای معماسازی، باید چیزی برای حل کردن وجود داشته باشد. عموما این چیز، جُرم و جنایت است. قبل از حل معما، باید آن را طرح کرد. داستان کاراگاهی حد و حدودی معین و مشخصی دارد و جایی برای ادبیات تخیلی و ماورایی در آن نیست. با این همه در بخش طراحی معما، می توان از یک فرم ماورایی بهره برد بدین معنا که ابتدا معما به گونه ای غیرواقعی جلوه کند و به نظر برسد جنایت تحت هیچ شرایطی توسط بشردوپا قابل اجرا نیست. بهترین مثال برای تشریح این مسئله، “معمای اتاق از داخل قفل شده” یا Locked Room Mystery است که جان دیکسون‌کار متخصص آن شناخته می شد. به عنوان مثال در چنین سناریویی، جسدی در اتاقی پیدا می شود که تمام منافذش از داخل قفل شده و بنابراین قاتل قاعدتا نباید راهی برای فرار داشته باشد. با این توصیفات وقتی درون اتاق با قاتلی مواجه نشویم، یکی از احتمالاتی که در نظر خواننده می آید ماورالطبیعه است. ضمنا بحث “ماورالطبیعه” محدود به فضا نیست، می تواند از عناصری مثل توهم خون آشام شدن، اساطیر باستانی، شیطان، جن ، زامبی و … بهره برد اما همه اینها از صورت ظاهری و شایعات نباید فراتر باشد و راه حل مسئله باید کاملا خاکی و زمینی باشد.

هنر نویسنده این است که در عین حال که زیبایی های ادبی را در متن بکار می برد، خواننده را به چالش حل معما دعوت کند. در دنیای واقعی مَردم از تصادف می میرند، با شلیک گلوله کشته می شوند و یا با زهر مسموم می شوند. اما در داستان استفاده از هرچیزی که با هنر بازی با کلمات قابل توجیه و باورپذیر از آب در می آید، امکانپذیر است! پس دست و بال تان را در طرح معما و حل معما نبندید. اجازه دهید از طرح معمایی که منظورم است مثالی را برشمرم:

«فردی ساعت پنج عصر وارد کافه ای دنج در کوچه ای خلوت می شود، در کافه عده ای دیگر هم نشسته اند. در میز سمت راست، زن و شوهری جوان هستند که در مورد خرید مبل و مان منزل صحبت می کنند. گارسون به آنها نزدیک می شود زن شکلات‌گلاسه و مرد چای سفارش می دهد. در میز چپی، مردی تنها نشسته و سیگار می کشد. در انتهای سالن کافه پیرمرد و پیرزنی نشسته اند و گرم صحبتند. فرد بعد از یک ساعت کافه را ترک می کند. فردا او دوباره وارد کافه می شود و روی همان صندلی می نشیند. با کمال تعجب وقتی دوباره اطراف را می پاید همان افراد را می بیند. ابتدا فکر می کند خیالاتی شده اما وقتی بیشتر دقت می کند می بیند زن و شوهر در مورد همان مسئله خرید مبل صحبت می کنند و کمی بعد همان سفارش ها را به گارسون می دهند. او روز دیگری همان ساعت دوباره به همان کافه می رود و این صحنه تکرار می شود. »

در چنین طرحی، چند احتمال جانبی مطرح است که نویسنده می تواند از آن بهره ببرد. اول از همه متوهم و مجنون بودن کاراکتر اصلی ماست. یعنی در نهایت این تصاویر ساخته و پرداخته ذهن او بوده و صحت ندارد. شکل دوم، تخیلی کردن روند داستان است که می توان با جهان موازی یا موجوداتی از سیاره دیگر که خودشان را به شکل انسان درآورده اند و … آن را توجیه کرد. نویسنده داستان معمایی می تواند این احتمالات را در ذهن خواننده مجسم کند اما در نهایت باید مسیر را به سمت مسائل پلیسی پیش ببرد به عنوان مثال این کافه محل واقعی لابراتوار تولید مواد مخدر است و کافه در حقیقت پوششی برای این کار است، و افراد داخل کافه در حقیقت عده ای بازیگرند. اینجا ماهیت داستان ناگهان پلیسی می شود. به هنر نویسنده بستگی دارد که تا چه میزان از عنصر تعلیق بهره ببرد و خواننده را مجذوب کند. در دنیای ادبیات کاراگاهی ، “معما” قبل از قاتل و مقتول، کاراگاه و حتی قبل از انگیزه مطرح است، اول معما بسازید بعد باقی مصالح داستان را وصل کنید.

ادامه دارد…

سرزمین هنر...
ما را در سایت سرزمین هنر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzaminhonar بازدید : 105 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 6:18