لیلی گلستان: می خواستم با احمد محمود مصاحبه کنم ،نپذیرفت اما…

ساخت وبلاگ
لیلی گلستان: می خواستم با احمد محمود مصاحبه کنم ،نپذیرفت اما…

لیلی گلستان در مراسم اهدای جایزه احمد محمود در جمع علاقمندان ادبیات داستانی در خانه هنرمندان سخنرانی کرد. مشروح گزارش این مراسم که دوشنبه ۴ دی ماه ۱۳۹۶ برگزار شد در پست قبلی تقدیم حضورتان شد. در اینجا بخشهایی از سخنان لیلی گلستان درباره احمد محمود را خواهید خواند.

سخنرانی لیلی گلستان درباره احمد محمود

من احمد محمود را با کتاب همسایه ها شناختم ولی خود ایشان را نمی شناختم تا اینکه یک روز وارد کتابفروشی من در دروس شد. از اینجا دوستی ما شروع شد.تا اینکه کتاب مدار صفر درجه درآمد و من آن را یک‌ماهه خواندم. دلم می خواست پس از خواندن کتاب با ایشان صحبت کنم و با اطمینان گفتم‌ می خواهم با شما مصاحبه کنم‌ که تبدیل به کتاب شود. ایشان من را نپذیرفت و گفت من هرگز مصاحبه نکرده ام و نخواهم کرد و تشکر کردم از صراحتشون و بعد گفتم یک قلم بردارید و شماره تماس من رابنویسید شاید بعداً با من تماس گرفتید. از آن خنده های بلند کردند و من بغض که چرا این اتفاق نیفتاد.

بعد از سه ماه تلفن من زنگ خورد و ایشان قاه قاه خندیدند و دعوت مصاحبه من را پذیرفتند. خانه ایشان بسیار ساده و دوست داشتنی بود. انگار که خانه خودم بود

روی زمین نشستیم نه روی مبل چهارشنبه ها ساعت ۱۰ می رفتم و سه ماه هر چهار شنبه ساعت ۱۰ خدمت ایشان بودم. در طول این مدت من خیلی چیز یاد گرفتم و خیلی به من افزوده شد اوایل اطمینان نمی کردند ولی بعد از جلسه چهارم گفتند خوب شد و سیگار پشت سیگارخاموشی نداشت و گفتند نباید سیگار بکشم ولی می کشید.صحبتهایی که ما کردیم خیلی خوب بود من پرسیدم شما آدمهای کتابتان را چقدر می شناسید؟ چون اینها نه زیاد حرف می زنند ولی خیلی آشنا هستند. ایشان گفت: کاراکترهای من آدمهایی هستند که وجود دارند…

لیلی گلستان افزود:

گفتم شما کی قلم را زمین می گذارید شبها؟

گفت: من شب وقتی قلم را زمین می گذارم که فردا بدانم می خواهم چه بنویسم

با مداد می نوشت

همیشه۱۲ مداد تراشیده داشت

راجع به سانسور پرسیدم

گفت :من خودم را سانسور نمی کنم

من‌می نویسم

می دهم به آنها که سانسور می کنند

در مورد کتاب صفر درجه پرسیدم .گفتم بعضی جاها شتاب دارد و من با شتاب می خوانم؛ این جمله معروف احمد محمود است که تعریف در حرکت است.
یعنی سعی می کنم که خود کاراکتر حالات خودش را بیان کند
نه اینکه من بنویسم.

پرسیدم وقتی که می خواهید کتابی را شروع کنید اولین تصویرتان چیست؟

گفتند بعصی وقتها ان تصویر می اید.مثلا همسایه ها خیای کتاب غریزی است ولی مدار صفر درجه غریزه اش کمتر است و بیشتر اندیشه دنبالش هست

سرزمین هنر...
ما را در سایت سرزمین هنر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzaminhonar بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1396 ساعت: 2:27